یک روز از روزهای خدا یه زن تنها سوار یه ماشین شد تا به مقصد نامعلومی بره تنهای تنها. اون خودش رانندگی میکرد وتوی ماشین هیچ کس نبود تا شاهد ماجراهای بعدی باشه جاده ای که او توش رانندگی میکرد کوهستانی بود و پر از جاده های خطرناک.سر پیچ  یه جاده تعادل ماشین از دستش خارج شد و به ته دره سقوط کرد. بیچاره حتی نتونست از ماشین بیرون بره. ماشین به ته دره سقوط کردو آتش گرفت واون زن که کاملا از هوش رفته بود توی ماشین سوخت. هیچ کس هم نبود که شاهد ماجرا باشه بهش کمک کنه. چند ساعت بعد راننده یه ماشین عبوری با دیدن لاشه سوخته ماشین که هنوز ازش دود بلند میشد به محل حادثه اومد تا ببینه کسی تو ماشین زنده مونده یا نه؟ اون یه انسان نیمه سوخته رو دید احساس کرد اون انسان هنوز نفس میکشه ولی معلوم نبود اون انستن زن  هست یا مرد چون تمام لباسها و بدنش سوخته بود هیچ چیزی هم که نشون بده مصدوم بیچاره مد است یا زن در بدنش وجود نداشت چون تمام بدنش سوخته بود حتی عضو زنانه اون بیچاره هم کاملا از بین رفته بود برای همین تشخیص مرد یا زن بودنش غیر ممکن بود.

یک روز از روزهای خدا یه زن تنها سوار یه ماشین شد تا به مقصد نامعلومی بره تنهای تنها. اون خودش رانندگی میکرد وتوی ماشین هیچ کس نبود تا شاهد ماجراهای بعدی باشه جاده ای که او توش رانندگی میکرد کوهستانی بود و پر از جاده های خطرناک.سر پیچ  یه جاده تعادل ماشین از دستش خارج شد و به ته دره سقوط کرد. بیچاره حتی نتونست از ماشین بیرون بره. ماشین به ته دره سقوط کردو آتش گرفت واون زن که کاملا از هوش رفته بود توی ماشین سوخت. هیچ کس هم نبود که شاهد ماجرا باشه بهش کمک کنه. چند ساعت بعد راننده یه ماشین عبوری با دیدن لاشه سوخته ماشین که هنوز ازش دود بلند میشد به محل حادثه اومد تا ببینه کسی تو ماشین زنده مونده یا نه؟ اون یه انسان نیمه سوخته رو دید احساس کرد اون انسان هنوز نفس میکشه ولی معلوم نبود اون انستن زن  هست یا مرد چون تمام لباسها و بدنش سوخته بود هیچ چیزی هم که نشون بده مصدوم بیچاره مد است یا زن در بدنش وجود نداشت چون تمام بدنش سوخته بود حتی عضو زنانه اون بیچاره هم کاملا از بین رفته بود برای همین تشخیص مرد یا زن بودنش غیر ممکن بود.

از دست دادمت به راحتی یک نفس به آسانی یک پلک. سخت است ولی انگار باید بگویم خداحافظ

ای تمام آنچه دارای ام بودی در این روزگار سخت خداحافظ.

برایت زیباترین روزها بی دغدغه ترین لحظات را آرزومندم.

امیدوارم لیاقتت را داشته باشد آن که اکنون دستان گرم تو را در دست دارد.

خداحافظ ای خاطره ی ماندگار و سنگی در ذهن مشوش و یخی من

دلم نمی آید تمام کنم ولی مگر می شود تا آخر دنیا نوشت و گفت وقتی خوانده نمیشوی و شنیده نمی گردی

خداحافظ تمام خاطه های قشنگ روزهای سادگی

               خداحافظ

جک (یه سری بزنید اگه جالب نبود حتما نظر بدی)

نشسته بودم رو نیمکت بارک کلاغ ها را میشمردم تا بیاید سنگ مینداختم بهشون میبریدن دورتر مینشستن کمی بعد دوباره بر میگشتند جلوم رزه میرفتند. ساعت از وقت قرار گذشت. نیامد. نگران کلافه عصبی شده بودم شاخه گلی که دستم بود سر خم کرده بود.طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم رو سر کلاغ ها خالی کردم گل رو هم انداختم زمین لهش کردم بعد یقه بلوزم و دادم بالا دستامو کردم تو جیبم  راهمو کشیدم رفتم

هدف من از ساختن این وبلاگ اول آگاهی مردم هست و بعد کمک به دوستان ترنسم. اینجا فقط از یه موضوع حرف نمی زنم که خسته شید از همه چی میگم از عشق تا نفرت و خیانت و داستان های مختلف از زندگی شخصیم  این وبلاگ فقط مال من نیست مال خودتونه بهش سر بزنید و تورو خدا اگه میخونید بدون نظر دادن نرید. همتون و دوس دارم. یا حق

سلام  این وبلاگ و تازه ساختم مرسی که سر زدید قول میدم بهترین مطالب و بنویسم منتظر من باشید