اسیر تن
نوشته شده توسط : مبین

اون راننده مصدوم را به نزدیک ترین بیمارستان رسانده و بیمار را بستری کردند. دکترها اون رو به اتاق مراقبت های ویژه بردند و گفتند احتمال زنده بودنش خیلی کم است و اگر زنده بمونه معجزه شده و انگار که یه عمر تازه گرفته. اون زن با مراقبت های پزشکان زنده مونده ولی همچنان بیهوش و بیخبر از همه جا.وقتی که همه پزشکان نظر دادند که او زنده میمونه یه جراح پلاستیک خیلی خبره و متبحر هم حاضر شد  تمام بدن سوخته شده اون رو ترمیم کنه تا بعد از به هوش اومدنش  با دیدن بدن سوخته شده اش  شوکه نشه  ولی هیچ نشانه ای توی بدن اون زن بیچاره  نمونده بود که نشون بده اون یک زن است یا یک مرد هیچ کس هم نشونه ای از آشناهای اون بیچاره نداشت. خلاصه اون جراح فرض را بر این گذاشت که بیمارش یک مرد است و صورت و بدنش را مردانه جراحی کرد و حتی یک عضو مردانه هم برایش گذاشت. اون یک نفر دیگرو توی آیینه میدید او یه صورت و بدن مردانه را میدید حتی یک عضو مخصوص مردها را توی بدن خودش میدید نمیدونست چیکار کنه  دست به خودش کشید ولی درست حدس زده بود اون خواب نمیدید واقعیت داشت اون را اشتباهی به صورت یک مرد دراورده بودند حالا باید چیکار میکرد؟ زن بیچاره به هر کسی میگفت اشتباهی اتفاق افتاده و من یک زن هستم  کسی باور نمیکرد  همه میگفتند ما که فعلا داریم  یه بدن مردانه را میبینیم و این برای ما کافی است که تو را مرد بدانیم. بعضی ها میگفتند برو خدا رو شکر کن که مثل یک مرد شده ای چون آزادتر میتونی زندگی کنی. اون زن بیچاره حالا تو بدن مردانه اسیر شده اون بیگناه در حالت بیهوشی به صورت یک مرد جراحی شده بود  و حالا اگه بخواد مثل خودش رفتار کنه  بهش میگن منحرف اخلاقی....

اگه بخواد مثل خودش صحبت کنه میگن اوا خواهر.....

اگه بخواد مثل یک زن لباس بپوشه بهش میگن مرد زنانه پوش اگه بخواد مثل خودش یعنی یه زن عاشق یه مرد بشه بهش میگن همجنس خواه و میگیرنش و اذیتش میکنن. اون بیگناه به این شکل مردانه درامده است و زنی که درون خودش است نمیتونه باور کنه که باید مثل یه مرد رفتار کنه نمیتونه مثل یه زن عاشق بشه  و نمیتونه مثل یک زن زندگی کنه تا حالا دو سه بار هم دستگیرش کردن چون اون زن بیچاره بعضی وقتا به یاد دورانی که زن بوده کمی آرایش زنانه میکنه. حالا دیگه نه تو همجنس های خودش یعنی زنا جایی داره و نه تو جمع مردان چون رفتارش مثل مردای دیگر نیست. اون خیلی تنها شده تنها و بیچاره  یکی دو باری هم بدون این که بخواد عاشق شده  و مثل همه ی زنهای دیگر عاشق یک مرد. ولی جرات نکرد این موضوع را ابراز کنه چون یا اون مرد بهش میخندید یا بهش تهمت منحرف و همجنس خواه میزدند و هزارو یک بلای دیگر به سرش می اوردند. برای همین با درد عشق سوخت و ساخت و تمامی احساسات زنانه اش را زیر پا گذاشت. ترنس ها نیز از زمان تولد  بدون اینکه بخواهند توی یه بدن دیگه اسیر میشن




:: بازدید از این مطلب : 211
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : یک شنبه 15 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/on
مهسا در تاریخ : 1391/11/24/2 - - گفته است :
اي كاش دنياآنقدركوچك ميشدكه همه باهم دوست باشندچرامن بايدداخل قشرضعيف جامعه زندگي كنم مگرمن چه گناهي كردم آخه من كه خوشگلم چه كسي نيست كه به من كمك كنه!اي كاش يك نفركه غيرت داشته باشه بامن دوست ميشد09397959842

/weblog/file/img/m.jpg
سميرا در تاریخ : 1391/11/9/1 - - گفته است :
سلام بچه

/weblog/file/img/m.jpg
عاطفه در تاریخ : 1390/8/13/5 - - گفته است :
پسرخشگلي نيست كه با من دوست بشه
09365532993

/commenting/avatars/mobin.trans-945189.jpg
بشار در تاریخ : 1389/12/17/2 - - گفته است :

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت


ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد


یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است


و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟


و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست


و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.

/commenting/avatars/mobin.trans-356549.jpg
بشار در تاریخ : 1389/12/17/2 - - گفته است :
.....
دو کورس از مقصدم دور شدم .
دلم نمی آمد پیاده شوم .
چه قدر راننده زیبا و دلنشین سخن می گفت .....

/commenting/avatars/mobin.trans-581517.jpg
بشار در تاریخ : 1389/12/17/2 - - گفته است :
دوست خوبم سلام
من یک بار برای این موضوع نظر دادم ولی میخوام دوباره نظر بدم با این داستان به بهترین وجه ممکن میشه یک ترنس رو درک کرد و فهمید من قبلا طرز فکرم در مورد ترنس ها فرق میکرد مثل نظرم در مورد همجنس گراها که فکر میکردم مریض هستند و با همجنس بازها فرقی ندارن ولی بعد فهمیدم نه همجنس گرایی بیماری نیست و ...
خلاصه هر چه هستیم مهم نیست با خدا بودن و تسلیمش شدن مهم هست انسان بودن و همدلی با دیگران مهم هست دوست داشتن و عشق ورزیدن مهم هست تلاش کردن و به کمال رسیدن مهم هست و ...
مبین دوستت دارم و خوشحالم که باهات آشنا شده ام .


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: